نگاه

ما هیچ ما نگاه

نگاه

ما هیچ ما نگاه

بازگشت از سفر

نمی دانم آخرین باری که در این جا مطلبی نوشته ام کی بوده است و حتی چی نوشته ام، اما این را می دانم که در این مدت که اندکی بیش از دو سال می باشد به گمانم، در سفر بودم، سفری در در درون یا به تعبیر قدما سیر در انفس. سفری که بسیار پرحادثه و رنگارنگ بود، سفری که شهرها و آبادی ها و کوه ها و جنگل ها و دریاها و کویرها و دشتها و جلگه ها و راه ها و ناراه ها و بی راهه ها و اقلیم ها و عادات و پندارها و کردارها و رفتارها و نیازها و خواسته های بسی مغفول و پنهان وجودم را هویدا کرد.راستی را سفری این چنین ضروری بود تا گام در مسیر پختگی بگذارم.به این سفر رفتن و چرایی و چگونگی آن رمانی ست بلند که در آینده از آن خواهم گفت. با خود گفتم بعضی ها از سفر آفاقی سفرنامه می نویسند، شاید به آن باشد که من نیز ماجراهای این سفر را قلمی نمایم تا بیشتر تامل نمایم در این سفر  و هم شاید دیگرانی را خوش آید از خواندن چنین سفری.سفرنامه نویس مسلم با عینک خویش می بیند  و  البته حرجی نیست مگر بخواهد که بر دیگرانش حقنه کند. من نیز با نگاه و عینک خودم سفر کرده ام و می نویسم بلا شک.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد